ایستگاه 15 خرداد از مترو پیاده میشوی، فضا متفاوت میشود. کلی از اسمهایی را که تا امروز از افراد قدیمیتر شنیدهاید، به راحتی اینجا پیدا میکنید. جایی که اگرچه بناهایش کاملا سنتی نیست اما هنوز رگه هایی از معماری تهران قدیم در آن دیده می شود.
از ایستگاه متروی 15 خرداد که بالا میآیی، اولین جایی که میبینی چهارراه گلوبندک است. اگر به سمت بازار بیایی، به کوچه منوچهرخانی میرسی و بعد هم بازار توتونفروشها که در اینجا هم بیشتر پارچه مبل و انواع چرم و... را میتوانی پیدا کنی.
از بازار توتونفروشها به دالان و بعد سرای حاج رحیمخان میرسی که البته جایی برای خریدهای معمولی و روزمره مشتریان بازار نیست. ولی دیدنش هم خالی از لطف نیست. اگر وقت ظهر دیدید که سر این دالان خیلی شلوغ است، تعجب نکنید. چون سر دالان حاج رحیمخان، رستوران مسلم قرار دارد که خودش ادعا میکند با وجود این همه مشتری در کمتر از 10 دقیقه غذا را تحویل میدهد. بعد از دالان حاج رحیم خان، سبزه میدان. که قبلا به آن سبزه میدان میگفتند.
در کتاب طهران قدیم نوشته که سبزهمیدان، میدان سبزی بود که به خاطر بازارکشیهای 3 طرف و ساختمانهای اطرافش به شکل میدان درآمده است. بنای کلی سبزهمیدان شبیه مدرسه طلاب بوده با طاقهای قوسدار ضربی آجری و پایههای بندکشی شده که در آنها و مثلثهای 2 طرف دهانههایشان کاشیکاری شده بود.
زمانی این میدان کهنترین چنارها را داشته. چنارهایی که وجودشان هم به نفع دکاندارها بوده و هم مشتریان. از زمان تاسیس بلدیه هر رئیسی چند اصله از این درختهای چنار را میبریده و برای سوخت و سوز زمستان و هیزم آشپزخانه به منزل فرستاده یا به پول تبدیلش میکرد.
جعفر شهری در این کتاب، یک ماجرای جالب برای آخرین درخت چنار هم نوشته که کریم آقا بوذرجمهری (رئیس بلدیه) ابتدا نصف آخرین درخت چنار را قطع میکند. مردم هم برای تلفنشدن درخت به او میگویند که 3 نفر خوابنما شدهاند که اگر نصف دیگر را ببری، یک بلایی سرت درمیآید. کریم آقا هم از ترس جانش و اعتماد به «نهالافکن بود کمزندگانی» از قطع نصف دیگر درخت صرف نظر میکند. ولی مدتی میگذرد و میبیند که هیچ اتفاقی نیفتاد. بعد دستور میدهد که نصف دیگر درخت را هم ببرند!
و نتیجه چیزی می شود که امروز شاهدیم. یک فضای بزرگ. بدون هیچ درخت چناری. مملو از جمعیتی که دارند سکه و ارز معامله میکنند. آنقدر جمعیت و سر و صدا در این سبزهمیدان زیاد است که حتی ورودیهای بازار زرگرها گم میشود.
یکی از ورودیهای بازار در سبزهمیدان، بازار کفاشها یا همان ارسیدوزیهای سابق است. اگر تصور میکنید که اسم بازارها و دالانها دقیقا بیانگر محصولاتشان است، سخت در اشتباهید. چون امروز در همین بازار کفاشها هیچ خبری از کفش نیست.
اواخز بازار چند فرشفروشی و بعد هم مغازههای لباس فروشی است. البته گذشتهها، در بازار ارسیدوزها واقعا انواع کفشهای زنانه و مردانه و بچگانه با قیمتهای مختلف به فروش میرفته. اینجا از آن دسته بازارهای مرتبی بوده که حجرههایش همقواره و همشکل بوده، با درهای تختهای و میخهایی که به دیوار زده بودند تا کفشها را برای نشاندادن به مشتری به آن وصل کنند.
روشنایی این بازار هم از سوراخهای کوچک طاقهایش تامین میشده که البته از زمان رضاشاه در اندازه این نورگیرها و پهنای بازار، تغییراتی ایجاد شد. تغییراتی که کهنهکارهای آن زمان میگفتند، همه برای برانداختن بازار است.
یک نکته جالب دیگر هم در کتاب طهران قدیم آمده؛ ظاهرا کارگران جماعت کفاش از تیرهروزترین کارگران به حساب میآمدند و خود کفاشها از بدحسابترینها و متقلبترینها و کلی صفتهای منفی دیگر. همین کارهایشان باعث شده بود که شاهعباس دستور دهد که مالیات نجارها را ارسیدوزها بدهند. زیرا کفاشها که کارها را سرهمبندی میکردند و نجارهای بنده خدا مجبور بودند خردهچوبها و خاک ارهیشان را دور بریزند و ضرر میکردند.
وقتی از بازار کفاشها وارد بازار پاچنار میشوی، انواع دکمههای لباسهای جین و لی، نوارهایی که نشان میدهند مارک لباس چیست و... میبینی و بعد به کوچه سید ولی میرسی. اگر به سمت بالا بروی، تازه حجرههای کفشفروشی شروع میشود.
بعد از آن بقعه سیدولی مقابلت به چشم می خورد. بقعهای که بین این همه شلوغی و حرف از قیمت و رنگ و نگاه و... کلا حال و هوایت را عوض میکند. چه از آسمانی که در حیاطش پیداست و دیگر سرپوشیده نیست و چه از آن همه کاشیهای آبیرنگی که کف بقعه را پوشانده و آن همه آینهکاری که دیوارها را متفاوت کرده است. بقعه سیدولی هم ماجرای خودش را دارد.
این بقعه در ضلع شرقی منتهی الیه بازار ارسی دوزها واقع است و مدخل اصلی صحن از در جنوبی آن یعنی روبروی مدرسه شیخ عبد الحسین است. بنای بقعه نوشته و کتیبه ندارد. حرم آن مربعی است که هر ضلعش به تقریب 5/3متر است و شاه نشین هایی به عمق 2تا 5/2 متر بر وسعت حرم از چهار جانب می افزاید.
ضریح چوبی سبز رنگی به طرح موسوم به جعفری با طول 3و عرض 2متر از آثار جدید عهد قاجاریه در اطراف مرقد قرار دارد. نام صاحب مرقد در زیارت نامه، سید ولی بن محمد التقی الجواد(ع) است. بقعه از بنا های زمان فتحعلی شاه است ولی بنای قدیمتری داشته است، که از دیگر بقاع تاریخی تهران جدید تر نبوده است ولی بر جای نمانده است.