سال گذشته دو مرد ایرانی شال و کلاه کردند تا دورترین نقطه کره زمین را فتح کنند
خودش می گوید: "من تمام ایران را گشته ام و 28 کشور دنیا را دیده ام. اما از مدت ها قبل دلم می خواست چنین سفری داشته باشم. وقتی با احسان آشنا شدم و شوق زیاد او را برای سفر دیدم، پیشنهادم را با او مطرح کردم. احسان با این که 20 سال از من کوچکتر است اما تجربه سفرهای زیادی را دارد و من مطمئن بودم که قبول می کند."
احسان 25 ساله است؛ با همان انرژی و شوری که از تمام جوان های هم سن و سال او انتظار می رود. تند و با عجله خاطرات سفر را دوره می کند، عکس های سفر را پس و پیش می کند و هرلحظه انگار که نکته تازه ای را به یاد آورده باشد، حرفش را قطع می کند و روایتش را از جای دیگری شروع می کند. می گوید: "یک روز در دفتر کارم بودم که محمود تماس گرفت و گفت می خواهم بروم سفر. هستی یا نه؟ پرسیدم کجا؟ گفت قطب شمال! گفتم هستم! به همین سادگی!"
استارت تاریخی ترین سفر محمود نقی زاده و احسان سالم از همین جا زده شد. سفر به قطب شمال با حداقل هزینه و دردسر. "مهم ترین مساله ویزا بود که ما هر دو ویزای شینگن داشتیم و از این جهت مشکلی نبود. بعد باید لباس مناسب تهیه می کردیم. من چند دست لباس کوهنوردی داشتم که برای زمستان دماوند تهیه کرده بودم. تحقیق که کردیم فهمیدیم همین ها برای سفر به قطب جواب می دهد. فقط می ماند چند تکه تجهیزات جانبی که آنها را هم از میدان منیریه خریدیم و راهی شدیم."
محمود این ها را می گوید و ادامه می دهد: "بخش بزرگی از مقدمات کار ما با اینترنت انجام شد. احسان تمام اطلاعات مورد نیاز را درباره مقصد، مسیر، آب و هوا و شرایط اقامت و... از اینترنت گرفت و حتی بلیط و هتل را هم اینترنتی رزرو کرد. برای سریع تر پیش رفتن کارها هم یکی از دوستان من که در نروژ اقامت دارد، مسئولیت پرداخت هزینه ها را به عهده گرفت و به این ترتیب مقدمات کار در مدت کوتاهی فراهم شد و ما 11 آذرماه راهی ترکیه شدیم."
احسان سالم و محمود نقی زاده، 8 هزار کیلومتر پرواز کردند و 4 هواپیما عوض کردند تا به اسوال بارد (svallbard) رسیدند. از تهران به استانبول ترکیه، از استانبول به اسلو پایتخت نروژ، از اسلو به ترومسو که در شمال نروژ واقع شده و از آنجا هم به اسوال بارد، آخرین جزیره مسکونی زمین در منطقه قطب شمال که در مدار 80 درجه شمالی زمین واقع شده و حدود 1000 کیلومتر تا بالاترین قسمت زمین فاصله دارد. احسان تکه کاغذی را مقابلش می گذارد و شروع می کند به کشیدن کره زمین و مدارهای فرضی و جزیره اسوال بارد. می گوید: "اسوال بارد سه بخش دارد که ما در بخش میانی آن ساکن بودیم. این سه بخش از هم جدا هستند و از بخش میانی به بعد دیگر جز خرس های قطبی کسی زندگی نمی کند!"
نانوک های شمال!
در اسوال بارد سگ و سورتمه حرف اول را می زنند! حتی با وجود اسنوموبیل و اتوبوس و ماشین، باز هم این سگ های درشت هیکل و قدرتمند تربیت شده هستند که در برف و سرمای قطب سورتمه سواران را دنبال خود می کشند؛ اصلی ترین وسیله تردد سنتی در اسوال بارد. محمود نقی زاده می گوید: "وقتی به اسوال بارد رسیدیم، با این که از فرودگاه تا کمپ فاصله زیادی نبود و می شد پیاده رفت، اما اجازه این کار را به ما ندادند. گفتند چون احتمال حمله خرس های قطبی وجود دارد، یا باید مسلح باشید و یا با سورتمه تا کمپ بروید. خصوصا که در این فصل از سال اسوال بارد 24 ساعت روز تاریک است و این خطر حمله خرس ها را بیشتر می کرد."
وقتی به اسوال بارد رسیدیم، با این که از فرودگاه تا کمپ فاصله زیادی نبود
و می شد پیاده رفت، اما اجازه این کار را به ما ندادند. گفتند چون احتمال
حمله خرس های قطبی وجود دارد، یا باید مسلح باشید و یا با سورتمه
تا کمپ بروید. خصوصا که در این فصل از سال اسوال بارد 24 ساعت روز
تاریک است و این خطر حمله خرس ها را بیشتر می کرد
پیشنهاد مسئولان فرودگاه برای احسان و محمود که آرزوی سورتمه سواری داشتند، هیجان انگیزترین اتفاق سفر بود. آنها سوار بر سورتمه به سمت کمپ چوبی جزیره رفتند که بر خلاف ظاهر ساده اش تمام امکانات رفاهی را داشت. از کتابخانه گرفته تا اینترنت پرسرعت! محمود می گوید: "با این که تمام برنامه های سفر را از ایران هماهنگ کرده بودیم، اما برای کمپ جا رزرو نکرده بودیم چون هنوز برنامه سفرمان به اسوال بارد مشخص نبود. وقتی به کمپ رسیدیم رزروشن هتل خیلی از این کار ما تعجب کرد. گفت چطور چنین ریسکی کردید؟ خوشبختانه جای خالی داشتند و بهمان اتاق دادند. وگرنه اگر در سرمای 28 درجه زیر صفر قطب بیرون می ماندیم حتما می مردیم."
برای محمود لذت سورتمه سواری آن قدر زیاد بوده که حتی شکستن پایش موقع افتادن از سورتمه، چیزی از شیرینی این تجربه کم نمی کند. می گوید: "در ترومسو که برای سورتمه سواری رفته بودیم، روی یک ناهمواری سورتمه کج شد و من زمین خوردم. همان زمان پایم شکست." و بعد ادامه می دهد: "سورتمه سواری برای توریست ها یک نوع تفریح است. اما چون در زمان سفر ما اسوال بارد کاملا تاریک بود، عملا نمی شد در فضای باز تفریحی داشت. برای همین در ترومسو که این روزها 3 ساعت در شبانه روز روشنایی دارد سورتمه سواری کردیم. اتفاقا سورتمه سواری تفریحی پر هزینه است. مثلا برای یک دور تفریحی 2-3 ساعته باید نفری 250 هزار تومان هزینه می پرداختیم. اما به هر حال تجربه جالبی است که در هیچ جای دیگر امکان کسب کردن آن وجود ندارد."
احسان لا به لای حرف های محمود پرانتزی باز می کند و می گوید: "خیلی از تصویرهایی که در کارتون های بچگی می دیدیم، می شد در قطب تجربه کرد. آسمان بزرگ و پر ستاره، شکستن یخ دریاچه و ماهی گیری، سورتمه سواری و شفق قطبی که از همه جالب تر بود." و بعد همین طور که تصویر شفق سبز و بنفشی را نشان می دهد که روی تاریکی آسمان هلالی شکل قطب سایه انداخته، ادامه می دهد: "دیدن شفق بستگی به صاف یا ابری بودن هوا دارد. هر چقدر هوا صاف تر باشد، شفق را بهتر می شود دید. وقتی ما قطب بودیم هوا کمی ابری بود اما با این حال دیدن همین شفق نصف و نیمه هم خیلی لذت داشت."
خیلی از تصویرهایی که در کارتون های بچگی می دیدیم، می شد در قطب
تجربه کرد. آسمان بزرگ و پر ستاره، شکستن یخ دریاچه و ماهی گیری،
سورتمه سواری و شفق قطبی که از همه جالب تر بود
شهر 100ساله
چشم های محمود و احسان وقتی از آرزوهای برآورده شده شان در این سفر می گویند، برق می زند. یکی در میان بین حرف های همدیگر می پرند تا مبادا خاطره ای از قلم بیفتد. محمود می گوید: "من اصلا نمی دانستم اسوال باردی در کره زمین وجود دارد! اولین باری که جرقه سفر به قطب در ذهنم زده شد وقتی بود که برنامه های تلویزیونی را دیده بودم و خیلی دوست داشتم سورتمه سواری را تجربه کنم. وقتی با دوستم که در نروژ زندگی می کند صحبت کردم، گفت که در همین نروژ هم می شود سورتمه سوار شد. وقتی دید خیلی مشتاقم ترومسو را پیشنهاد داد و وقتی دید که خودم را برای سفر به قطب آماده می کنم، اسوال بارد را معرفی کرد."
منطقه نوپایی که حدود 100 سال از کشف آن می گذرد و بیشتر جمعیت هزار نفری آن را کارگران معادن ذغال سنگ تشکیل می دهند و دانشمندان و محققانی که روی لایه ازن و طبیعت جانوری این منطقه تحقیق می کنند. محمود نقی زاده می گوید: "جمعیت توریستی اسوال بارد آنقدر کم است که حتی خیلی از نروژی ها هم تا حالا از این منطقه دیدن نکرده اند. برای همین وقتی می شنیدند که ما این همه راه از ایران آمده ایم تا اسوال بارد را ببینیم خیلی محترمانه و مهربان رفتار می کردند، برخلاف اطرافیانمان در ایران که واکنش شان به سفر ما تعجب و خنده بود! "
با تمام این ها، اسوال بارد کوچک منطقه مجهزی است. یک فرودگاه کوچک که هواپیماها روی همان باند یخی اش فرود می آیند، یک کمپ اقامتی برای مسافران، استخر سر پوشیده، موزه، مدرسه، مهد کودک، مرکز تحقیقاتی و مرکز خریدی که با تمام کوچکی اش بزرگترین برندهای پوشاک در آن شعبه دارند، بخشی از امکاناتی هستند که تحمل شرایط سخت این منطقه را برای ساکنان اسوال بارد ممکن می کنند.
محمود می گوید: "اسوال بارد یکی از مهم ترین منابع ذغال سنگ نروژ است و دولت نروژ امکانات خیلی خوبی برای ساکنان اسوال بارد در نظر گرفته تا بتوانند در این منطقه دوام بیاورند. مثلا مالیات را حذف کرده، حقوق را بالا برده و حتی بدهی های مردم به دولت بعد از مدتی خود به خود صاف می شود. البته با وجود همه این امکانات ساکنان این منطقه مدت زیادی در اسوال بارد نمی مانند. یعنی کسی بیشتر از 2 سال در این منطقه دوام نمی آورد. چون شرایط زیستی اصلا مساعد نیست و اقامت طولانی افسرده شان می کند."
هوا آنقدر سرد بود که اگر یک لحظه دستکش را برای عکس گرفتن
از دستم بیرون می آوردم حس می کردم از شدت سرما همه وجودم یخ بسته.
تازه اگر یک لحظه باد می وزید دمای هوا حتی تا 35 درجه زیر صفر هم
می رسید و وضعیت از همانی هم که بود بدتر می شد!
بازگشت اجباری
محمود سرمای استخوان سوز قطب را هم با خنده به یاد می آورد و می گوید: "دمای قطب در سردترین روزها تا 50 درجه زیر صفر می رسد و با وجودی که ما در فصل معتدلی به اسوال بارد رفتیم اما هوا آنقدر سرد بود که وسایل گرمایشی گرممان نمی کرد. در بهترین حالت ولرم می شدیم!"
با این حال در روزهایی که محمود و احسان مجبور بودند سر تا پایشان را در لباس های پشمی بپوشانند، بچه های کوچک اسوال بارد به راحتی روی برف ها راه می رفتند و هوا می خوردند. احسان می گوید: "هوا آنقدر سرد بود که اگر یک لحظه دستکش را برای عکس گرفتن از دستم بیرون می آوردم حس می کردم از شدت سرما همه وجودم یخ بسته. تازه اگر یک لحظه باد می وزید دمای هوا حتی تا 35 درجه زیر صفر هم می رسید و وضعیت از همانی هم که بود بدتر می شد!"
با این حال پوشش زمستانی کوهنوردی که محمود و احسان همراه خود برده بودند، تا یکی دو ساعت سرمای هوای بیرون را برای آنها قابل تحمل می کرد. محمود دنباله حرف احسان را می گیرد و می گوید: "ما خیلی شانس آوردیم. چون چند روز بعد از سفر ما هوای اسوال بارد به شدت سرد و برفی شد. آنقدر که به خاطر طوفان های شدید تمام پروازهای این منطقه را لغو کردند. به همین دلیل هم بود که نتوانستیم بیشتر از 24 ساعت در این جزیره بمانیم. چون همان روز ورود ما به اسوال بارد گفتند از فردا پروازها کنسل است و ما چاره ای نداشتیم جز آنکه به سرعت آماده برگشتن شویم. در غیر این صورت معلوم نبود سفرمان چقدر طول می کشد."
به این ترتیب سفر محمود و احسان خیلی زودتر از آن چیزی که پیش بینی می کردند، در قطب شمال به پایان رسید و آنها به ایران برگشتند. محمود با مقاله ای علمی که از سبک زندگی و معماری ساکنان قطب شمال حکایت می کند و احسان با تجربه و اعتماد به نفس عجیب و غریبی که نمونه اش را هیچ وقت تجربه نکرده است. خودش می گوید: "از زمانی که برگشته ایم اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده ایم. دیگر بالاتر از این که آدم تا خود قطب هم برود و ته زمین را به چشم ببیند؟!"